اما آتشنشان که خطراتی مانند ریزش ساختمان او را تهدید میکند با شجاعت وارد خانهای میشود که دود جلو دید او را گرفته و به جنگ شعلههای آتش میرود. مهدی سنایی 41 ساله با 15 سال سابقه کار یکی از همین آتشنشانهای شجاع منطقه ماست. او که از ابتدای افتتاح ایستگاه 53 در منطقه 7 مشغول به فعالیت است در حال حاضر هم در بخش عملیاتی ایستگاه فعالیت میکند و هم مسئول آموزش ایستگاه 53 است.
در این ایستگاه به دیدار مهدی سنایی رفتیم تا از خاطرات تلخ و شیرینش برایمان بگوید. او معتقد است شغل آتشنشانی مقدسترین حرفه است چرا که آتشنشان جان خود را کف دستش میگذارد تا به همنوع خود یاری رساند.[آشنایی با خودروهای جدید آتشنشانی][چطور با آتش مقابله کنیم؟]
- شغل آتشنشانی جزو آرزوهای کودکیتان بود یا بطور اتفاقی آتشنشان شدید؟
هیچوقت تصور نمیکردم آتشنشان شوم تا وقتی که یکی از دوستانم در سازمان استخدام شد. برایم از این شغل میگفت. من هم علاقهمند شدم و سال بعد پس از پشت سر گذاشتن چند آزمون به استخدام سازمان درآمدم.
- پس از 15 سال تلاش در این حرفه فکر میکنید آتشنشان و شغل آتشنشانی چه ویژگی دارد؟
کسانی که به این حرفه مشغول میشوند باید عاشق این کار باشند تا بتوانند آتشنشان موفق باشند. یک آتشنشان باید به لحاظ روحی و جسمی بسیار قوی و محکم باشد. اما در مورد خود آتشنشانی به جرئت میگویم از این حرفه مقدستر سراغ ندارم.
تقدس آموزگاری و پزشکی سرجای خود اما از خودگذشتگی که در این حرفه است در سایر مشاغل وجود ندارد. یک آتشنشان برای نجات جان و مال مردم جان خود را کف دستش میگذارد. از خودش میگذرد تا زندگی را به دیگران برگرداند. آتشنشان هر روز که خانهاش را ترک میکند مطمئن نیست که آیا دوباره خانوادهاش را میبیند یا نه.
- با این تفاسیر برخورد خانوادهتان با این شغل چگونه است؟
همسرم که همیشه نگران و مضطرب است. ما با این شرایط کنار میآییم اما خانوادههایمان نه. میدانم که همسرم آرزو میکند که ای کاش به شغل دیگری مشغول بودم. بخصوص بافت معماری بسیار شکننده تهران که سازهها بر طبق استانداردها ساخته نشده است. خطر همیشه در کمین ماست.
- یک روز کاری آتشنشان چگونه میگذرد؟
شیفت را 6:30 تحویل میگیریم. تا ساعت 7 تمام لوازم را چک و آماده میکنیم. ساعت 7 شروع کار است. آموزش درون ایستگاهی را آغاز میکنیم. هر روز و بطور مستمر موارد مختلف امداد و نجات را در ایستگاه تمرین میکنیم. همه با کار دستگاه خاموشکننده آشنایی داریم اما تکرار مکررات میکنیم تا آمادگی خود را از دست ندهیم.
بعد از کلاس کارهای اداری را انجام میدهیم. باید در نظر داشته باشید که ایستگاه آتشنشانی محل انتظار است نه محل کار. از ساعت 11 تا 15:30 زمان در اختیار خودمان است. تبادل افکار، ناهار و استراحت البته با لباس فرم و در حالت آمادهباش. از ساعت 17 تا 19 زمان ورزش است که البته بیشتر مواقع تا ساعت 20 ادامه دارد.
از ساعت 20 به بعد شام و استراحت را در برنامه داریم و تا صبح به نوبت جوابگوی تلفنها هستیم و نگهبانی میدهیم. 6:30 صبح برپا داریم و شیفت را تحویل میدهیم و فرمانده فعلی به فرمانده شیفت بعد گزارش کاملی از فعالیتها و مأموریتهای روز قبل را میدهد.
- قشنگترین لحظات کاری شما چه زمانی است؟
لحظهای که حتی بتوانیم یک لنگه دمپایی را از خانهای سالم بیرون بیاوریم برایمان خوشایند است. لذت زمانی که جان و مال مردم را نجات میدهیم با هیچچیزی در دنیا برابری نمیکند. دعای خیر مردم همیشه پشت سر آتشنشان و خانوادهاش است.
- تلخترین روز کاریتان در این سالها چه روزی بوده است؟
بعضی مواقع که افراد بشدت آسیب میبینند خیلی تلخ است. روزی آتشسوزی اتفاق افتاده بود. به محل حادثه رفتیم. مرد باک موتورش را در خانه باز کرده بود و بنزین آن را در لوله فاضلاب ریخته بود غافل از اینکه گاز بیرون نمیرود و در فضای خانه ساطع میشود. گاز به شعله سماور رسیده بود و خانه آتش گرفته بود، مرد و پسر کوچکش در طبقه دوم گیر افتاده بودند و بشدت سوختند. وقتی بدنهای نیمهجانشان را از خانه خارج کردیم همسر و سایر اقوامش رسیدند. یک ساعت بعد خبر فوتشان را به ما دادند. هیچوقت چهره پدر و پسر از خاطرم پاک نمیشود.
- و سختترین روز کاریتان؟
سال 83 در خیابان وحدت اسلامی کارگاه چوببری که طبقه بالای آن هم تولیدی نخریسی بود آتش گرفت. نیمهشب بود و بهمنماه. هوا بشدت سرد بود. داخل کارگاه رفتیم و تلاش میکردیم آتش را خاموش کنیم. سقف به خاطر شعلههای آتش ضعیف شده بود و دستگاههای نخ ریسی هم بسیار سنگین بودند هر لحظه امکان داشت سقف فرو بریزد.
واقعاً لحظه مرگ را احساس میکردیم. شرایط سختی بود. وقتی از کارگاه برای بردن وسیلهای بیرون آمدم. ناگهان از سرما اورکتم یخ زد. همکارانم که آتش درست کرده بودند اورکتم را از تنم خارج و گرم کردند. بعضی همکاران از شدت سرما دستهایشان را جلو اگزوز ماشین گرفته بودند تا گرم شود. آن مأموریت حدود 8 ساعت طول کشید. شب وحشتناکی بود.
- وقتی در حال انجام مأموریت هستید به چه چیزی فکر میکنید؟
اولین و آخرین فکر آتشنشان انجام کار به نحو احسن و نجات جان و بعد مال افراد است. فقط فکر میکنیم که کار را باید درست و مؤثر انجام دهیم. شرایط سختی است. وارد ساختمانی میشوی که هیچ شناختی از آن نداری و دود هم جلو دید آتشنشان را گرفته. بعضی مواقع واقعاً احساس میکنی جان خودت هم در خطر است. اما باید به هر نحوی که شده کارت را درست انجام دهی.
- در حین کار پیش آمده از شرایط موجود وحشت کنید؟
در آن شرایط تمام فکر وذکر آتشنشان انجام کار است. اما شده که بعد وحشت کردم. یک شب ساختمان قدیمی آتش گرفته بود. در آن دود و تاریکی بر روی دیواری رفتم و تلاش میکردم شعله را خاموش کنم. فردای آن روز که از ایستگاه برمیگشتم به ساختمان که رسیدم و آن را برانداز کردم دیدم دیوار در حدود 6 متر و بسیار قدیمی است و بعضی قسمتهای آن هم ریخته است. وحشت کردم که چطور شب قبل دیوار فرو نریخت و من زندهام. شاید اگر در روز قرار بود روی دیوار بروم میترسیدم. آرزوی یک آتشنشان چیست؟ برخلاف سایر مردم آتشنشان همیشه آرزو میکند که هیچوقت کار نداشته باشد.
همشهری محله - 7